Friday, July 16, 2010

این چه نظامیست که در آن کشتن مردم رواست؟

شاید در هیچ دوره ای از تاریخ کشور منهای دورانی که در جنگ و ستیز با دشمن خارجی بوده ایم اینچنین ارزش جان آدمی تقلیل نیافته بود.با نگاهی گذرا به پیرامونمان به سادگی می توان دید که خبر کشته شدن افراد به دلایل گوناگون چقدر برایمان عدای گشته است.روزی خبری می رسد که هواپیمایی سقوط کرد و ۱۶۶ تن به یکباره چشم از جهان فرو بستند و روزی دگر خبر می رسد که در تعطیلی چند روزه ۲۱ تن در دریای مازندران به کام مرگ رفتند و روزی دیگر می شنوی که در زاهدان بمبی منفجر شد و بیست و اندی انسان تکه و پاره شدند وفراتر از اینها روزانه تعداد کثیری بر اثر تنها عقاید متنوع خود به دار آویخته می شوند . در سالی که گذشت نیز دهها تن به فجیع ترین وضع ممکن خونشان در پای درخت آزادی ایران سرریز شد.
براستی به چه سادگی جان آدمی این چنین بی ارزش شد.تمامی این کشته ها جدای از هزاران قاتلی است که بصورت خاموش جان ایرانیان را می گیرد.هوای آلوده و گرد و غباری که چندیست جدا از استانهای غربی و جنوبی کشور، تهران را نیز مورد لطف خود قرار داده هزاران بیماری را برایمان به ارمغان آورده است.پارازیت های منتشر شده در شهر خود همچون منبعی است که تشعشعات آن روزانه بصورت خاموش بسیاری را به قتلگاه می کشاند.روزی نیز با برنج های آلوده و وارداتی بیماریهای متنوعی را به میان مردم می آورند .
گویی همه دست در دست هم داده اند تا با تمام توان به کشتار این ملت مشغول شوند .روحیه ناراحت و عصبی مردم خود نشان دهنده عمق این فاجعه است .فاجعه ای، که از آن ملت شاد و سرزنده تن های بیجانی ساخته که تنها زنده هستند و از زندگیشان خبری نیست.اما در پس تمام این رخدادها جنبش زندگی و سبز ملت ایران آمد تا روحی دگر باره بر این کالبد بیمار بدمد و آینده ای روشن را برایمان به تصویر بکشد .جنبشی که از بدنه ملت برخواست و بر جان ملت نشست.جنبشی که آمد تا ایرانمان را آزاد و آباد بگرداند و در این مسیر بی شک همه با هم خواهیم کوشید تا ایران را نه قبرستان که گلستان کنیم.

No comments:

Post a Comment